۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

مصاحبه با حمید تقوایی : انقلاب ۵۷ طلیعه انقلابات قرن بیست و یکم(بخش دوم)




hamid-mosahebe


انترناسیونال۴۹۱

مصاحبه   با حمید تقوایی در برنامه پرسش در کانال جدید - بخش دوم
محمد کاظمی: در بخش اول این مصاحبه درباره عروج طبقه کارگر و شوراهای کارگری صحبت کردیم، در اینجا می خواهم درباره جنبش کمونیسم کارگری و جریانی که در نهایت به حزب کمونیست کارگری منجر شد، حرف بزنیم. و همچنین درباره شباهت ها و تفاوت های انقلاب ۵۷ با اتفاقاتی که در شمال آفریقا و در خاورمیانه رخ داد و در نهایت با انقلابات قرن بیست و یکم. اجازه بدهید به مقاله شما تحت عنوان "سبقت از تاریخ" برگردم. در آنجا گفتید که قبل از اینکه دیوار برلین در اروپا و در بلوک شرق فرو بریزد در ایران و در انقلاب ۵۷ فرو ریخت. منظور شما از این تشبیه چی هست؟
حمید تقوایی: آن زمان، در دوره جنگ سرد، دو قطب وجود داشت: قطب شوروی و قطب غرب و مقابله این دو با همدیگر جریان اصلی سیاسی در سراسر دنیا بود. خیلی از چپ ها در مقابل غرب خودشان را با شوروی  تداعی می کردند. و غرب هم پرچم دموکراسی را در مقابل شوروی بلند کرده بود که آن را به اسم "کمونیسم" و "سوسیالیسم موجود" می شناختند و معرفی میکردند. در انقلاب ۵۷، حرکت توده مردم و خود مضمون انقلاب نشان داد که علیه غرب هست ولی از آن طرف هم ربطی به مدل شوروی و قطب شوروی ندارد. یعنی انقلاب یک نقد و اعتراض عمیق کارگری و سوسیالیستی به دیکتاتوری زمان شاه بود که در عین حال خودش را وصل می کرد به سنت انقلاب اکتبر، جنبش شورایی، سنت شوراها. مردم دموکراسی را با شورا تداعی کردند و شورا را در برابر مدل سرمایه داری زمان شاه که مدل غربی بود،  قرار دادند و نه آلترناتیو های نوع روسی را.
به این معنی خود مدل شوروی و چپ های نوع شوروی هم نشان دادند که به انقلاب ۵۷ بیربطند. و یا میشود گفت انقلاب ۵۷ از روی آنها هم رد شد. بنا براین افقی که آن موقع روسیه شوروی در مقابل دنیا می گذاشت بعنوان راه رشد غیر سرمایه داری، یا سوسیالیسم موجود یا کمپ موجود که خیلی چپ ها به آن تعلق خاطری داشتند، کارگر ایران این مدل را نپذیرفت. این مدل را انقلاب ۵۷ کلا نپذیرفت و گفت دموکراسی برای من شورا است. و اصلا کاملا گفتمان اساسی و آمال اصلی که در جامعه موج می زد شورا ها بود. اگر کسی آن دوره را به یاد داشته باشد میداند مردم اعمال اراده خودشان، گرفتن اداره امور به دست خودشان، را می گفتند آزادی، این را می گفتند رهایی. کارگر در بسیاری از کارخانه ها کنترل تولید را بدست گرفت و خودش شروع کرد به سازماندهی تولید. به این می گفتند آزادی، به این می گفتند رهایی. و این به مدل کمونیسم نوع دیوار برلینی ربطی نداشت در عین اینکه مستقیما در مقابل  دموکراسی نوع غربی بود. به این معنی انقلاب ۵۷ در واقع حرف سومی بود در مقابل این دو قطب.
محمد کاظمی: در اینجا می رسیم به قسمت دوم برنامه که رابطه انقلاب ۵۷ با انقلابات قرن بیست و یکم و اتفاقاتی که در شمال آفریقا و همچنین در خاورمیانه و به یک معنا در اروپا رخ داد. به نظر من جالب است. مقاله ای که شما نوشتید قبل از تمام این اتفاقات بود. نه انقلاب ۸۸ در ایران اتفاق افتاده بود، نه جنبش اشغال در اروپا و آمریکا و نه انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه. و این در واقع یک پیش بینی بود که شما مطرح کردید که انقلاب ۵۷ یک الگوی جهانی ارائه میدهد. دوست دارم درباره این شباهتها و الگویی که ما در چند ساله اخیر شاهد آن بوده ایم، صحبت کنید.
حمید تقوایی: آن ارزیابی که در باره انقلاب ۵۷ تحت عنوان "سبقت از تاریخ" نوشتم، هنوز نمونه مشخصی که مطرح کنم و نشان دهم که این انقلابات از یک جنس هستند در دست نبود. بقول شما نه انقلاب ۸۸ در ایران را داشتیم و نه انقلاب مصر و تونس و بقیه را. ولی این اتفاقات خیلی روشن نشان داد که مضمون انقلاب ۵۷ مضمون این تحولات هم هست. وقتی شما یک انقلاب را مشاهده می کنید، یک نوع بررسی این است که ببینید چه نیروهایی در آن درگیرند، چه احزابی در آن درگیرند. حتی چه طبقاتی بیشتر به خیابان آمدند. این یک نوع ارزیابی است ولی این در مورد خصلت و ماهیت یک انقلاب خیلی کم به شما می گوید. چیزی که خصلت و ماهیت انقلاب را نشان میدهد این است که چه دردهائی مردم و جامعه را به طرف انقلاب راند. ممکن است مردم خیلی خام، بدون اینکه هیچ حزب و رهبری داشته باشند، بدون اینکه بطور سیاسی و خیلی روشن باشند، حرفشان را بزنند. ولی باید دید  وقتی که می گویند آزادی منظورشان چیست، وقتی که می گویند برابری، منظورشان چیست. در انقلاب ۵۷ آن نیروی انقلابی و حزب کمونیستی که بتواند رهبری کند وجود نداشت ولی  یک مضمون انسانی را در انقلاب ۵۷ می دیدید. عین همین را شما در انقلاب مصر می بینید. عین همین را در انقلاب تونس می بینید. در این انقلابات هم مردم هنوز آن حزب را ندارند، هنوز آن رهبری سیاسی روشن، رادیکال و انقلابی که بخواهد خواسته های آنها را فرموله کند و بعنوان یک برنامه سیاسی جلوی جامعه بگذارد و رهبر اعتراض آنها شود، وجود ندارد. ولی وقتی خود جامعه را نگاه می کنید، می بینید که دقیقا مثل انقلاب ۵۷ اولا در یک کشور دیکتاتوری سرمایه داری اتفاق می افتد - تونس و مصر دو نمونه بودند که کاملا جزئی از اردوگاه غرب بودند و دیکتاتوری چندین ده ساله داشتند- انقلاب علیه دیکتاتوری های چندین ده ساله نظامهای سرمایه داری اتفاق می افتد. و ثانیا مدل شوروی هم هدفش نیست. البته امروز دیگر شوروی ای در کار نیست - در انقلاب ۵۷ مدل شوروی بود و مردم تعلق خاطری به آن نشان ندادند و امروز دیگر این اصلا موضوعیتی ندارد ـ ولی مسئله این است که مدل های دیگری هم که بعد بوجود آمد جائی در این انقلابات پیدا نکرد. مثلا مدل اسلامی، اینکه مردم بخیابان بیایند با شعار مرگ بر آمریکا، زنده باد اسلام و یا زنده باد جمهوری اسلامی و یا مثلا زنده باد جامعه صدر اسلام. مثلا در مصر شاید انتظار میرفت الازهر جلو بیفتد. اگر سه سال قبل از انقلاب مصر، حتی یک سال قبل از انقلاب مصر کسی پیش بینی میکرد که ممکن است انقلابی در مصر شروع شود، انتظار داشت مردم با شعار اسلام و اسلامیت و غیره به خیابان بیایند، و چون مبارک سگ زنجیری آمریکا است، با مرگ بر آمریکا و اسلام ضد آمریکائی بخیابان بیایند. در مصر اینها را نمی بینید. یک شعار مرگ بر آمریکا در خیابانهای قاهره داده نشد. نه به این دلیل که مرم نمی دانستند که مبارک وابسته به آمریکا است، بخاطر اینکه می دانستند خواستشان چیزی است که نه از دست مبارک بر میآید و نه از دست نیروهای اسلامی ضد آمریکائی. نیروهای اسلامی هم جایی پیدا نکردند. خواست مردم در مصر همانطور که اعلام کردند "نان، آزادی، کرامت انسانی" بود. این شعار کلیدی انقلاب مصر بود، شعار میدان التحریر بود. و ببینید چقدر نزدیک است به انقلاب ۵۷ وقتی مردم آمدند و آزادی را با شورا تعریف کردند. جنبش اشغال هم از مصر پا گرفت. حالا ممکن است بطور اخص اسمش را شورا نگذاشتند ولی دخالت مستقیم مردم در امور اصلا نبض انقلاب مصر بود که بعد شد مدل جنبش اشغال در غرب. قبل از همه اینها همه این اتفاقات در ایران افتاده بود به اسم شورا، بصورت شورا. مردمی که آمدند و کارخانه ها را گرفتند. دانشگاهها را، ادارات را و گفتند امور باید دست خودمان باشد. نباید اینها را به یک قشر بالای سرمان، به یک بوروکراسی بدهیم. این نبض انقلاب مصر هم بود، نبض جنبش اشغال هم بود.
به این اعتبار بحثی که آن موقع تحت عنوان "سبقت از تاریخ" مطرح کردیم، تاریخ رسید به انقلاب ۵۷ و آن سبقت تمام شد. بعد از سی سال دیدیم که این اتفاقات می افتد. انقلابات قرن ۲۱ که در همان دهه اول قرن با انقلاب تونس شروع شد، از نظر مضمون و از نظر آمال مردم  انقلاباتی است از جنس و از سنخ  انقلاب ۵۷.
محمد کاظمی: درباره شباهتهای انقلاب ۵۷ با جنبش اشغال و چیزی که در میدان التحریر اتفاق افتاد صحبت کردید، اگر از یک جنبه دیگر در نظر بگیریم، همانطور که شما در آن مقاله اشاره کرده اید، انقلاب ۵۷ یک الگوی جهانی می دهد و به این معنا خصلتی که به آن اشاره کردید، خصلت ضد سرمایه داری آن است. در انقلاب مصر هم دقیقا همین را می بینیم. نان، آزادی و کرامت انسانی. علت این مسئله چیست؟ آیا بخاطر وجود اینترنت است که عده ای در مورد انقلاب ۵۷ و شوراها خوانده بودند و یا اینکه اساسا جهان جور دیگری تغییر کرده؟
حمید تقوایی: علت این نیست که مردم مصر درباره انقلاب ۵۷ خوانده بودند و یا می دانستند. تجربه ای که ما داریم تجربه نسل امروز نیست و شاید در خود ایران هم خیلی ها بحث هایی که اینجا می کنیم را ندانند. بنابراین علتش نمی تواند این باشد. علت شرایط عینی و شرایط واقعی زندگی مردم است. بعد از فروریختن دیوار برلین در مردم توهمی ایجاد کردند که قرار است دنیا گلستان شود. گویا مشکل اساسی دنیا امپراتوری شوروی بود. و شوروی که فرو پاشید حالا آزادی می آید. ادعا کردند رقابت آزاد یعنی آزادی جامعه، یعنی حقوق مردم، یعنی رفاه جامعه. این را توی بوق کردند. برای یکی دو سال بالاخره تبلیغات کردند و  این چشم انداز بالاخره حرف آخر را می زد. از آنطرف هم شوروی شکست خورده بود، شکست شوروی را به حساب شکست مارکسیسم و کمونیسم و ایده های آزادیخواهانه و برابری طلبانه سوسیالیستی گذاشتند. گفتند آن آلترناتیو هم نیست. یک آلترناتیو باقی است آنهم سرمایه داری بازار آزاد است. اینرا پیاده کنیم دنیا گلستان میشود. هنوز مرکب این حرفها خشک نشده بود، هنوز این حرفها را داشتند می زدند که مسئله یوگسلاوی پیش آمد. معلوم شد خبری نیست. نه تنها شوروی رفت و دنیا امن و امان نشد، تازه در دل اروپا جنگ برادر کشی براه افتاد. همسایه روی همسایه اسلحه کشید. هزار و دو فرقه به جان هم افتادند. توی آفریقا هم همینطور، بعد حمله به افغانستان پیش آمد. قبل از آن حمله به عراق و جنگ خلیج بود. فوری معلوم شد که دنیا پر از آشوب است و ارتجاعی ترین نیروها رو آمده اند، جلو افتاده اند و این جنایتها ها را مرتکب میشوند.
بر این زمینه عینی هست که وقتی که در دنیا انقلابی رخ می دهد، اعلام میکند من نه به اسلام کار دارم، نه به مدل روسی کار دارم، نه به دموکراسی آمریکائی کار دارم. و میگوید اراده خود مردم. نبض انقلابات این دوره که وجه مشترک آن با جنبش اشغال هم هست دخالت مستقیم مردم در جامعه است. معنی مرگ بر دیکتاتوری این انقلابها، مرگ بر یک نفر نیست. ممکن است از نظر سیاسی بگویند مرگ بر مبارک، ولی وقتی این را می گویند، درست مثل شعار مرگ بر شاه که مردم ایران می گفتند، منظورشان این است که این سلسله مراتب حکومتی را از بالای سر ما بردارید بگذارید ما بیائیم دخالت کنیم. و امروز تکنولوژی اینترنت فقط نشان میدهد که این چقدر امکانپذیرست. مطلوبیتش از اینجا در نمی آید. مطلوبیتش از اینجا  ناشی میشود که نه دموکراسی غربی جواب مردم را میدهد و نه سرمایه داری دولتی مدل روسی. ولی امکانپذیریش در اینست که مردم می توانند از طریق اینترنت خودشان گزارشگر انقلابات باشند. تجربیات را منتقل کنند، خودشان حتی سازمان بدهند، تظاهرات سازمان بدهند. و این امر این افق را در مقابل مردم می گذارد که می توانیم جامعه را هم به همین شیوه خودمان بگردانیم  و احتیاج به آقا بالاسر نداریم. دولت مافوق مردم عملا نفی میشود. انقلاب ۵۷ با شوراها این را اعلام کرد ولی اینقدر روشن و مشخص نبود. در انقلابات بعدی و در جنبش اشغال، در انقلابات شمال آفریقا و خاور میانه، دخالت مستقیم مردم برجسته شد. همین کلمه اشغال را در نظر بگیرید. از التحریر شروع شد. میدان شهر را میگیرید، خیمه میزنید، سازمان می دهید، زندگی و اعتراض می کنید، و خودتان را می گردانید. و اعلام میکنید می خواهم همه جامعه را اینطور اداره کنم. می توانم همه جامعه را اینطور بچرخانم. در اشغال وال استریت هم پیغام همین است. در میدان صلح اسپانیا هم پیغام همین است. و در  یونان هم اعتراضات همین است. همه جای دنیا اعتراضات همین است. این اساس رفتن انقلابات روی خط آزادی به معنی رهایی است. به آن معنی که برنامه یک دنیای بهتر اعلام می کند: دخالت مستقیم مردم در اداره امور. این انقلابات نفی دولت مافوق مردم است. نفی بوروکراسی است. بقول خود جنبش اشغال نفی یک درصد است. میگوید که ۹۹ درصد خودش حکومت کند یعنی مردم مستقیما حکومت کنند. ما به یک درصد الیت صاحب قدرت، صاحب ارتش، صاحب سرمایه احتیاجی نداریم. این اساس انقلابات اخیر است.
محمد کاظمی: میخواستم مقداری درباره تفاوتهای انقلاب ۵۷ با انقلابات این دوره صحبت بکنیم ولی یک نکته ای هست که دوست داشتم قبل از آن طرح کنم و آن اینکه در انقلاب ۵۷ یک چیز دیگر هم جهانی بود علاوه بر صحبتهائی که کردید و آن اینکه جمهوری اسلامی آمد سر کار آمد و الان هم می بینید در مصر اسلامیها روی کار آمدند. فکر میکنید چرا در این دوره غلیرغم اختلافاتی که غرب با اسلامیستها دارد باز هم کسی مثل مورسی بقدرت میرسد؟
حمید تقوائی: روی کار آمدن اسلامیها درانقلاب ۵۷ نشان داد که هم بورژوازی ایران و هم بورژاوزی جهانی واقعا مستاصل است و راه چاره ای ندارد. این انتخاب اول هیچکدامشان نبود. ناگزیر شدند و راه چاری ای نداشتند. بخصوص در برابر "خطر چپ" و در برابر "خطر"  اینکه مردم واقعا امور را در دست بگیرند ناگزیر شدند به بک نیروی ارتجاعی مثل خمینی متوسل بشوند و اورا بپاریس ببرند و توی بوق کنند و بعنوان رهبر انقلاب ایران لانسه اش کنند و غیره، که داستانش را همه میدانند. این داستان از آنجا شروع شد و بعد هم در افعانستان این روند ر ادامه داند. طالبان را سازمان دادند که در آن زمان علیه نفوذ شوروی در افغانستان بجنگد. اینها همه به این خاطر بود که بورژازی غرب تنها میتوانست با اتکا به خرافات و تعصبات مذهبی، عقب مانده، قرون وسطائی در سیر تحولات تاثیر بگذارد. دیگر حرفی برای گفتن نداشت. افقی نداشت. اینطور نبود که احزاب لیبرال کلاسیک بورژوائی مانند مثلا کادتها در انقلاب اکتبر فعال بودند. بورژوازی چنین نیروهائی نداشت. دیگر حتی لیبرالیسم برای بورژوازی معنائی نداشت. بورژوازی خودش نماینده ارتجاع مسلم بود. بهمین خاطر ناگزیر شد انقلاب ۵۷ را با خمینی درهم بکوبد. ناگزیر شد به طالبان متوسل بشود. و اینها در دوره بعدی، بعد از فروپاشی شوروی تبدیل شدند به دو شاخه اسلام سیاسی. یک پایه اش جمهوری اسلامی بود و پایه دیگرش، پایه سنی اش هم طالبان بود که القاعده از آن سر برآورد. و دنیا را به آنجائی کشاندند که دیدیم. انقلاب ۵۷ به این اعتبار شروع این دوره بود که تروریسم اسلامی در جامعه ای به حکومت رسید و بعد از شوروی و در دوره جنگ تروریستها  در دنیا افسار گسیخت. در عین حال جامعه ایران اولین جامعه ای بود که فورا تکلیفش را با تروریسم اسلامی روشن کرد. بخصوص خیزش ۸۸ نشان داد که جامعه ایران نه تنها اسلامی نیست بلکه یکی از سکولار ترین و ضدمذهبی ترین جوامع دنیا است. همه این را دیدند. معلوم شد رژیم نه بخاطر توهم اسلامی مردم، بلکه با اتکا به کهریزک ها و به گلوله بستن مردم در خیابانها و ساندیس خورها و اوباش خودش روی کار است. این را انقلاب ۸۸ به همه نشان داد.
از طرف دیگر وقتی انقلابات در منطقه اتفاق افتاد غرب و بورژوازی محلی به جریانات اسلامی نوع دیگری روی آوردند و این با انقلاب ۵۷ فرق میکرد. اینجا غرب نتوانست حتی از این نیروها رهبر بتراشد. جریانی مثل اخوان المسلمین در طی انقلاب در حاشیه، در پیاده روها بود. کنار مبارک بود بعد کنار ارتش و تنطاوی قرار گرفت. بعد با یک انتخابات قدرت را گرفت که از طرف مردم بچالش کشیده شد. قانون اساسی اش را بالاخره بزور تصویب کرد. غرب بالاخره پشت این نیروی اسلامی رفت ولی باز از سر استیصال و بیچارگی. ولی بهیچوجه نه با آن قدرتی که خمینی را روی کار آوردند. خیلی روشن است که قدرت مورسی اصلا قابل مقایسه با قدرت خمینی نیست. خمینی بعنوان رهبر انقلاب و با اتکا به توهم توده ای قدرتمند شد. در مصر هیچکس مورسی را رهبر انقلاب نمیداند. این تفاوتها را هم باید دید.
محمد کاظمی: همراه با انقلاب ۵۷ ما شاهد شکل گیری یک جریان - شاید بتوانی بگوئیم- فکری در آن انقلاب بودیم که بعدا به حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران تبدیل شد. میخواستم بپرسم آیا این یک اتفاق بود که همراه با انقلاب ۵۷ این جریان بوجود آمد  و بعد به حزب کمونیسم کارگری انجامید؟
حمید تقوائی: این جریان که آن موقع خودش را اتحاد مبارزان کمونیست مینامید - و من دوست دارم بگویم کمونیسم منصور حکمت، چون خطی که همه را به هم ربط میدهد بالاخره نقش و تاثیر منصور حکمت است-  و بعدا به حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری شکل داد در دل انقلاب شکل گرفت. خصیصه اتحاد مبارزان این بود که آن نقد ملی مذهبی صنعتگرا و "ضد آمریکائی" به معنی دفاع از "صنعت خودمان" و "فرهنگ خودمان" را کنار زد. و این اتفاق و یا  تصادفی نبود.  زمینه عینی اش - همانطور که توضیح دادم - این بود که در انقلاب ۵۷ طبقه کارگری قد علم کرد که دیگر نقد چپ جبهه ملی جوابش نبود. نقد چپ نوع چریکی و نقد چپی که با رژیم شاه دعوا داشت چون سگ زنجیری آمریکاست و با سرمایه داری، فقط با تکه کمپرادورش دعوا داشت، نقد کمبودها و نارسائی های سیستم سرمایه داری و نه خود این سیستم، این دیگر به طبقه کارگری که با خارج از محدوده شروع کرد و در انقلاب ۵۷ آن نقش اساسی را ایفا کرد، بی ربط بود. این طبقه کارگر بلند گو میخواست، نماینده میخواست، خواستش باید به سیاست ترجمه میشد، و یک نیروی چپ باید پرچمش را بلند میکرد و این نیرو منصور حکمت بود و جریان اتحاد مبارزان کمونیست. بحثها و نقدهائی که این جریان داشت این بود که اعتراض کارگران و مردم ایران به نفس وجود سرمایه داری است، که ضرورت وجودی دیکتاتوری شاه نفس وجود سرمایه داری است و نه کمپرادوریسم و یا سگ زنجیری و غیره. این بحثها و نظرات به سرعت در میان نیروهای چپ در آن زمان زمینه پیدا کرد و رشد کرد و بالاخره به تشکیل حزب کمونیست ایران منجر شد. اگر در یک جمله بخواهم بگویم  جریانی که بعدا به کمونیسم کارگری منجر شد و پرچمش را منصور حکمت در دست داشت انعکاس سیاسی عروج طبقه کارگر در یک انقلاب ضد دیکتاتوری سرمایه داری در ایران بود.

محمد کاظمی: اجازه بدهید قدری راجع به تفاوتها صحبت بکنیم. در انقلاب مصر، بر خلاف انقلاب ایران که رژیم شاه از طریق یک قیام سرنگون شد، اتفاق دیگری افتاد. محورش اشغال میدان التحریر بود. و همینطور ارتباطات اینترنتی و نداشتن رهبر. در مورد اینها فاکتورها بیشتر توصیح بدهید.
حمید تقوائی: در مورد نداشتن رهبر که اشاره کردم این شباهت انقلاب مصر به انقلاب ۵۷ بود. انقلاب ۵۷ یک رهبر رادیکال و انقلابی نداشت و انقلاب مصر هم نداشت. تنها فرقش اینست که در ۵۷ یک فرد ارتجاعی را به اسم رهبر علم کردند و بالاخره توده مردم ابتدا متوهم بودند و این را قبول کردند. البته به سرعت فهمیدند که اینطور نیست اما بالاخره در چند سال اول خمینی بعنوان رهبر انقلاب و با پایگاه توده ای روی کار آمد. انقلاب مصر رهبر واقعی نداشت ولی رهبر دیگری هم نتوانستند برایش بتراشند. اینکه بعدا در یک انتخاباتی کسی مثل مورسی روی کار می آید به این معنی نیست که مورسی همان نقش خمینی را ایفا میکند. به این معنی در مورد موضوع رهبری  این تفاوت وجود دارد.
تفاوت دیگر که در مورد مساله قیام گفتید. بله انقلاب ۵۷ بالاخره به قیام بهمن منجر شد ولی در مصر قیام جای خودش را داد به  اشغال میدان اصلی قاهره و مردم اعلام کردند تا مبارک نرود این میدان را ترک نمیکنیم. و این از طریق اینترنت و مدیای اجتماعی و خبرگزاری و گزارشدهی خود مردم تصویرش به همه جا رفت. و بورژوازی ناگزیر شد به اصطلاح برود  به "طرف درست تاریخ". کاری که اینترنت کرد آن دیوار آهنین دور دیکتاتوریها را برداشت. در انقلاب ۵۷ تنها کانالی که مردم از مبارزات یکدیگر با خبر میشدند رادیوی بی بی سی و رادیو اسرائیل و صدای آمریکا بود. در انقلاب مصر اینترنت و تویتر و مدیای اجتماعی بود و به این ترتیب مردم توانستند رژیم مبارک را با اشغال التحریر سرنگون کنند.
محمد کاظمی: بعنوان سئوال آخر اولا آیا فکر میکنید در چشم انداز سیاسی ایران انقلاب دیگری بزودی اتفاق خواهد افتاد؟ و اگر آری شباهتهایش به انقلابات اخیر چیست و آیا در انقلاب آتی دوباره مردم با شعارهائی نظیر نان آزادی و کرامت انسانی و یا شعاری که حزب مطرح میکند، انقلاب انسانی برای حکومت انسانی، بمیدان می آیند و این شعار توده ای میشود؟
حمید تقوائی: به نظر من شکلگیری انقلاب در ایران یک ضرورت است. مردم راه چاره ای ندارند. این را همه میدانند که جامعه ایران در حال انفجار است. خود رژیم میگوید "فتنه دیگری در راه است"  و مدام دارد در مورد "فتنه" هشدار میدهد. و همه میدانند که این فقر و گرانی که گریبان مردم را گرفته است و این اعدامها و این سرکوب نمیتواند ادامه پیداکند. همه میدانند جامعه ایران وضعش بی ثبات است و بزودی بهم میریزد.
به این ترتیب روشن است که انقلاب در چشم انداز ما قرار دارد. نوع این انقلاب خیلی تحت تاثیر انقلابات منطقه خواهد بود. به این معنی که انقلابات روی هم تاثیر متقابل میگذارند. خود خیزش ۸۸ به نوعی چاشنی انقلابات  منطقه شد و این انقلابات هم در عین حال بنوبه خودشان بر انقلاب آتی ایران تاثیر میگذارند. و من فکر میکنم جنبه انسانگرائی انقلاب و بخصوص ضد مذهبی بودن انقلاب - که این ویژگی شرایط ایران است- برجسته خواهد بود. دو خصوصت اصلی انقلاب ایران را ویژه میکند: یکی سکولاریسم و ضد مذهبی بودن انقلاب است و دیگری امر برابری زن و مرد و حقوق زن و آزادی زن. به نظر من اینها خصلتهای اساسی انقلاب آتی ایران هستند که باز یک سر و گردن تحولات ایران را از تحولات مشابه اش در مصر و غیره بالاتر قرار میدهد. میخواهم بگویم در عین اینکه انقلاب ایران حتما از انقلابات منطقه تاثیر میپذیرد - مثلا مدل التحریر و اشغال میادین و محلات شهرها و تشکیل شوراها این بار از این طریق - ولی از طرف دیگر از نظر ضد ارتجاع بودن و ضد اسلامی بودن و سکولاریست بودن و بخصوص در عرصه آزادی زن و برابری زن و مرد به نظر من انقلاب َآتی ایران مدلی خواهد شد برای تحولات بعدی و پیشتاز انقلابات قرن بیست و یک خواهد بود. پیروزی انقلاب در ایران در گرو ایفای نقش حزب کمونیسم کارگری است، و اگر بتوانیم این نقش را ایفا کنیم  انقلاب آتی ایران مردم را به رفاه و آزادی و برابری و جامعه واقعی انسانی خواهد رساند و دنیا را متحول خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر